الهه ی الهام
انجمن ادبی
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امّید ز هر کس که یریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم، پریدیم
رَم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم
کوی تو که باغ اِرَم و روضه ی خُلد است
انگار که دیدیم و ندیدیم، ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه ی یک باغ نچیدیم، نچیدیم
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دَم باش، رسیدیم، رسیدیم
«وحشی» سبب دوری و این قِسم سخن ها
آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم.
نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|